سلام و سلام

از شما چه پنهان ؛وقتی در لابه لای مردم زندگی می کنی ؛ چشم هایت هزاران نکته را می بیند که برای درک آن به زمان نیاز داری . و وقتی این زمان سپری می شود ؛ تازه متوجه می شود تحلیل درک تازه از مفاهیم به این سادگی نیست . امروز به شکل های مختلف به هم جنس های خودم نگاه کردم . و زن امروز از دیدگاه من در دنیای عجیبی سیر و سیاحت می کند .

زن امروز در هزار تصویر متناقض زندگی می کند . می خواهد آزاد باشد اما از قضاوت می ترسد . می خواهد دوست داشتنی باشد اما از تایید دیگران نفس می گیرد و راه های تازه دلبری را تجربه می کند . می خواهد خودش باشد اما نمی داند دقیقا این " خود " کدام است ؟زن امروزه هنوز به خود واقعی اش پی نبرده است . زن امروز هنور آنطور که باید خود را نمی شناسد .

جهان مدرن هم با تمام شعارهای برابری و آزادی که سر می دهد ؛ گاهی زن را از خودش دور و دور تر می کند . چرا که زن امروز هنوز معنای آزادی را نمی داند . و چون به حقوق خود واقف نیست معنای برابری را هم نمی داند . آزادی نه آن تعریفی که همه ارائه می کنند بلکه آزادی یعنی توان انتخاب آگاهانه یعنی انسان بتواند خودش را بشنود و به ندای درونش پاسخ دهد نه اینکه اسیر صدای جمع باشد . زن آزاد یک زن بی مرز نیست . زن آزاد آن زنی نیست که محدودیت نداشته باشد . بلکه زنی ست که میان هزاران صدای متناقض ؛ می داند کدام صدا از آن اوست . می داند چه می خواهد .

در نگاه یونگ آزادی زمانی پدید می آید که فرد از " پرسونا" یا "نقاب اجتماعی" عبور کند و به خود حقیقی اش نزدیک بشود . آزادی شاید رهایی از نقش هایی باشد که جامعه با اصرار می خواهد به تو تحمیل کند و به عنوان یک وظیفه از تو انتظار می رود که به آنچه او می خواهد تبدیل بشوی . اما معنای واقعی و حقیقی آزادی یعنی خود را زیستن حتی اگر جهان نپذیرد . و برابری به معنای یکی بودن نیست . برابری یعنی هر انسانی با تمام تفاوت هایش ؛ ارزش و حق یکسانی برای بودن و شکوفا شدن در اختیار داشته باشد . بنابراین زن و مرد از نظر شباهت ظاهری با هم برابر نیستند بلکه از نظر حق انسان بودن با هم در یک کفه ترازو قرار می گیرند . و ما به عنوان انسان هایی که به دنبال آگاهی هستیم باید بدانیم که برابری یعنی حق متفاوت بودن ؛ بدون آنکه این تفاوت باعث قضاوت یا محرومیت شود .

همان که در فلسفه عمدتا به آن تاکید شده . برابری زمانی اتفاق می افتد که کرامت انسانی معیاری برای سنجش ارزش ها بشود نه جنسیت . نه ظاهر ؛ نه نقش اجتماعی . یعنی به عنوان یک زن در جامعه بتواند معنای واقعی مادر بودن ؛ عاشق بودن ؛ تنها بودن با خود ؛ وقت گذراندن با همسالان و دوستان خود را در زندگی حفظ کند و معنای خودش را بسازد نه آن معنایی که از بیرون بر او تحمیل می شود .

زن امروز که سعی دارد در جهان مدرن زندگی کند .دیگر خود را در آیینه ی خانه پدری نمی بیند بلکه در بازتاب تکنولوژی همراه ؛ در فیلتر ها ، در استانداردهای ساخته شده از زیبایی , که آغاز بی هویتی زنان است ؛ در موفقیت هایی که باید نمایش دهد ؛ می بیند .

بحران هویت زنان دیگر فقط یک بحران هویتی فردی نیست ؛ نشانه عمق بحران انسان معاصر است . انسانی که یاد گرفته به جای "بودن" فقط " دیده "شود .

زنی که" تنش" نشان دهنده بحران او ست چون روحش مجال گفتن ندارد . تنش هزار تکه شده و روحش هزار یک تکه . و هر تکه دردی ست که سبب می شود خود و تمام هویت زنانه خود را ؛ روح آرام و لطیف خود را از یاد ببرد .

شاید زمان ان رسیده که زنان خود را دوباره از نو بسازند . نه در نسبت با مرد که در نسبت با جامعه ؛ در نسبت با نیمه گم شده ی خودش که هر لحظه به دنبال آن می گردد. همان خودی که در انتظار شنیده شدن است . شنیدنی که معنای شکسته شدن سکوت می دهد نه معنای دیده شدن .

تجربه زیستی زنان در طی قرن ها, نشان دهنده سرکوب آنهاست . یعنی انقدر تحریف و تقلیل در مصرف ظاهری شان اتفاق افتاده که دیگر از درون تهی شده اند . آزادی زن در جهان امروز منوط به نوع پوشش ؛ بدن و تغییرات فرمی آن ؛ تقلیل رفته در حالیکه آزادی حق اندیشیدن و بودن بدون توضیح ضروری و بی معناست . اما زن امروز در بسیاری مواقع ناچار است حتی برای ساده ترین پوشش خود دلیل و توجیه بیاورد . چرا این را پوشیدی ؟ چرا ازدواج نمی کنی ؟ چرا فرزند نمی آوری ؟ چرا کار نمی کنی ؟ چرا کار می کنی ؟ چرا هستی؟ چرا نیستی ؟ و هزاران چرا و چرهای دیگر .

زن آزاد اهل و تفکر امروز , عمدتا میان دو اسارت گرفتار است یکی اسارت سنت و دیگری اسارت تصویر مدرن . در هردو مورد نمی تواند انطور که باید خودش باشد و ناخودآگاه به بازتاب انتظار دیگران تبدیل شده است . و به اعتقاد من دقیقا برابری ؛ قربانی همین سوتفاهم است . برابری تحریف شده ؛ یعنی اگر زن می خواهد با مرد برابر شود پس باید مثل مرد کار کند ؛ مثل مرد مقابله کند ؛ مثل مرد نان آور خانواده بشود ؛ مثل مرد سخت و زمخت بشود و این در حالی ست که برابری حقیقی یعنی زن باشیم به شیوه ای کامل که از انسان بودنم کم نکند .

برابری در نگاه زنان و مردان امروز به جای اینکه پلی برای رسیدن به تفاهم باشد به رقابت و مقایسه تبدیل شده انقدر که زن امروز برای اثبات ارزش های خود ؛ از درک ارزش های واقعی یک انسان جا مانده و در پی نتیجه ای عکس به بی ارزشی پناه برده . این مسئله یعنی دقیقا همان بحران هویت زنان .

نا گفته نماند که همین بحران مفاهیمی چون برابری و آزادی ؛ خود یک ابزار برای تحت فشار قرار دادن زنان است .

برای بازسازی این بحران هویتی؛ زنان باید بفهمند تا زمانی که برای پذیرفته شدن می جنگند با درون خود به صلح نمی رسند . و رهایی از این مسئله زمانی اتفاق می افتد که دیگر برای اثبات خود به جهان پیرامونش نمی جنگد . یعنی بازگشت از نقش های تحمیل شده به خود . یعنی زن خودش را نه در آیینه ی نگاه مرد و نه در شبکه های اجتماعی بلکه در خلوت فهم و تجربه اش از جهان تعریف می کند .

زن نو ؛ زنی که در پی بازسازی نیمه گم شده و فراموش شده ی خود است ؛ زنی نیست که علیه مرد می جنگد یا از سنت ها گریزان است بلکه به او به انسانی تبدیل می شود که میان قدرت و لطافت ؛ منطق و احساس ؛ تن و روح به تعادل می رسد . در نگاه او قدرت یعنی حضور نه تسلط ؛ زیبایی یعنی اراستگی و هماهنگی نه نمایش .

به نظرم یونگ این لحظه را همان یکی شدن با خود تعریف کرده . به نظرم این لحظه نوعی صلح است ؛ اینکه بتوانی با تمام زخم ها ؛ سایه ها, ناکامی ها خود را در آغوش بگیری و از خود معنا بسازی . این معنا تلفیقی ست از زبان بدن ؛ از تجربه ؛ از درد ؛از عشق ؛ و نهایتا به آگاهی ختم می شود .

و به نظرم زنان آگاه در کمال ناباوری تنها می شوند . هنوز به عنوان یک زن آگاهی را انتخاب می کنی ؟