پست موقت
سلام و سلام
گاهی اوقات روزگار با ما مهربان نیست . اونوقت شاید دلتنگ بشویم ؛ غمگین بشویم . . همه احساسمان غرق در تنهایی بشود . روزگار تلخ و سختی شده است . به قول حافظ
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
حتی نمی دانم چرا بین تمام ابیات حافظ این بیت به ذهنم رسید و بیدرنگ نوشتم .
نمی دانم چرا دلتنگی به یکباره همه وجودم را گرفت . خب البته چندان هم بی علت نیست .اما باید پذیرفت که روزگار با تمام بد و خوبش می گذرد . گاهی خنده . گاهی غم ؛ سیاه و سفید ها در کنار هم زندگی را می سازند .
گاهی اوقات برای فرار از تلخی ها باید به کتاب ها پناه برد . از شما چه پنهان وقتی از دریچه نگاه هایدگر به این جهان نگاه می کنیم ؛ زندگی برایمان چیزی جز لحظات در حال گذر نیست . همانطور که فصل ها می آیند و می روند . آدم ها می آیند و می روند .. شادی و غم ها می آیند و می روند .
چه چیزی در این جهان می تواند ثابت باشد؛ وقتی زمان همه چیز را به حرکت می آورد واجازه سکون نمی دهد .؟
زمان مرهم تلخی ها می شود و دردها را درمان می کند . اما بعضی از زخم ها به همین سادگی ها درمان نمی شوند . بعضی از آدم ها چنان احساس و آرامشت را از هم می درند که انگار ارث پدری را به آنها بدهکاری . که انگار زاده شده اند که مثال درندگان باشند .
ادم ها بد شده اند .مثل طوفان می آیندو همه چیز را در زندگیت آشفته می کنند . با موج های سهمگین تو را به دل ساحل می کوبند و شعله های امید را در نطفه در وجودت خاموش می کنند . و تصویر بدی هایشان هیچگاه از ذهنت پاک نمیشود .
بی خیال . !
زندگی همیشه بازی سرنوشت نیست .
این شیوه نوشتن سبک و سیاق این وبلاگ نیست . اما انگار نیاز داشتم که این حرف ها را اینجا بنویسم . برای همین قطعا این پست یک پست موقت است تا وقتی حال دلم بهتر شود .